طنز پلیس و مرد اصفهانی (داستان کوتاه)مطلب ارسالی ازazi.love.girl


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



اگر ماه بودی به صد ناز / شاید شبی بر لب بام من مینشستی . . .♥♥ اینجا آسمان از دل من تیره تر است ، روزگارم ابریست ، من اگر تنهایم ، یاد تو با من هست♥♥ مهربانم روزگارم ابریست ، کاش این بار جای خورشید تو آفتاب شوی ♥♥ آسمونی رو دوست دارم که بارونش فقط واسه شستن غم های تو بباره ♥♥ ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من / ای حسرت روزهای شیرین در من! بی مهری انسان معاصر در توست / تنهایی انسان نخستین در من

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان dehkadeye gham و آدرس azi.love.girl.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 2283
بازدید کل : 75332
تعداد مطالب : 441
تعداد نظرات : 96
تعداد آنلاین : 1



آمار مطالب

:: کل مطالب : 441
:: کل نظرات : 96

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 8
:: باردید دیروز : 8
:: بازدید هفته : 8
:: بازدید ماه : 2283
:: بازدید سال : 8828
:: بازدید کلی : 75332

RSS

Powered By
loxblog.Com

khat cherk haye del tangi azi

تبلیغات
طنز پلیس و مرد اصفهانی (داستان کوتاه)مطلب ارسالی ازazi.love.girl
یک شنبه 26 بهمن 1390 ساعت 22:12 | بازدید : 609 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 اصفهانیه توی اتوبان با سرعت ۱۸۰ کیلومتر می رفته که پلیس با دوربینش

شکارش می کنه و ماشینش رو متوقف می کنه. پلیس میاد کنار ماشین و

میگه گواهینامه و کارت ماشین !

یارو با لهجه ی غلیظ اصفهانی میگه :من گواهینامه ندارم. این ماشینم

مالی من نیست کارتا ایناشم پیشی من نیست … راستیش من صاحب

ماشینا کشتم ا جنازاشم انداختم تو صندوق عقب. چاقوشم صندلی عقب

گذاشتم. حالاوم داشتم میرفتم از مرز فرار کونم که شوما منو گیریفتین …

مامور پلیس که حسابی گیج شده بود بی سیم می زنه به فرماندش و

عین قضیه رو گزارش میده و در خواست کمک فوری می کنه؛ فرمانده ش

هم بهش می گه که کاری نکنه تا اون خودشو برسونه

فرمانده خیلی سریع خودشو به محل می رسونه و به راننده اصفهانی می گه:

آقا گواهینامه ؟

اصفهانیه گواهینامه اش رو از تو جیبش در میاره و به فرمانده می ده

فرمانده می گه آقا کارت ماشین ؟

اصفهانیه کارت ماشینو در میاره و می ده به فرمانده

فرمانده که روی صندلی عقب چاقویی پیدا نکرده با عصبانیت دستور می ده

تا راننده در صندوق عقب رو باز کنه

اصفهانیه در صندوق رو باز می کند و فرمانده می بینه که صندوق هم خالیست!

فرمانده که حسابی گیج شده بود به اصفهانیه میگه: پس این مامور ما چی میگه ؟

اصفهانیه می گه: چه میدونم والا جناب سرهنگ. لابد الانم می خواد بگه من ۱۸۰ تا سرعت می رفتم !!!

 

داستان کوتاه طنز




|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: